این روزها کتاب"خاطرات, خانه اموات," یکى از آثار بزرگ داستایفسکى را با ترجمه مهرداد مهرین می خواندم. برخى آن را شاهکار نویسنده مىدانند. البته کتابهای برادران کارامازوف، جنایت و مکافات، یادداشتهای زیرزمینی و ابله نیز از شاهکارهای او می باشد. دراین کتاب، او تراژدى حیات بشر را بخوبی نقاشى کرده است. داستایفسکی در سال ۱۸۴۹ به جرم شرکت در توطئهای علیه حکومت دستگیر شد و به همراه دیگر دوستانش به مجازات اعدام محکوم شدند. البته پیشنهاد مجازات اعدام که از سوی دادگاه نظامی بود تایید نشد ولی با این حال، تصمیم بر آن شد که برای درس عبرت یک مراسم اعدام نمایشی برگزار کنند که در آخرین لحظه خبر عفو را به محکومان بدهند. پس از این اتفاق داستایفسکی را به زندانی در سیبری منتقل کردند.کتاب خاطرات, خانه مردگان اثر فئودور داستایفسکی، ثمره دوره چهار سالهاش در زندان اومسک واقع در سیبری است. ولى در ضمن زندانیان دیگر را معرفى کرده سرگذشت غمانگیز آنها را به طرزى بدیع حکایت و به موشکافى در طبیعت آنها مىپردازد و پرده از بسى از اسرار درونى انسان برمىدارد.
خاطرات, خانه مردگان توصیف اوضاع و احوال زندانیانی است که زندگی متفاوتی را سپری میکنند. خواننده در این کتاب از کارهایی که زندانیان انجام میدهند، از بازیها و سرگرمیها، از وضعیت خواب، سلامتی و بیماری، زنجیرهایی که به پای آنها بسته شده، دعواهای کلامی، شلاق خوردن محکومان و بسیاری از موارد دیگر آگاه میشود.
چکیده :
«الکساندر بتروویچ» در اصل یک نجیبزادة روسی بود. او بر اثر حسادت، همسرش را کشت و فورا خود را به پلیس معرفی کرد. پلیس او را به ده سال حبس با اعمال شاقه محکوم کرد و پس از پایان این مدت او به اقامتگاه محکومین واقع در شهر «ک» فرستاده شد تا عمر خود را در آنجا به پایان آورد. یعنی او به یک کولونی محکومین، که کمی دورتر از شهر واقع شده بود، تعلق داشت، اما میتوانست در شهر «ک» به سر برد. او در این شهر با تدریس زبان فرانسه و... لقمهنانی به دست میآورد. البته تدریس برای محکومین در شهرهای سیبری امری بعید، نبود زیرا کسی غیر از آنها از زبان فرانسه و رشتههای مختلف تعلیم و تربیت اطلاعی نداشت. خاطرات, خانة اموات,، اثر داستایوسکی به سرگذشت ده سالة الکساندر پتروویچ در زندان با اعمال شاقه اختصاص یافته است. داستایوسکی در بخشی از این داستان ماجرای محبوبیت خود در زندان سیبری را شرح میدهد و ضمن معرفی زندانیان دیگر سرگذشت غمانگیز آنها را به طرزی بدیع، حکایت کرده و پرده ازبرخی اسرار درونی انسان برمیدارد.
گزیده ای از کتاب خاطرات, خانه ی اموات,:
"من گاهی فکر کرده ام که بهترین راه خرد و متلاشی کردن انسان به طور کامل، این است که کاری کاملاً پوچ و بی فایده به او واگذار کنیم. اگرچه کاری که زندانی انجام می دهد برای خود بی فایده و خسته کننده است، نفس کار بی مقصد و بی فایده نیست. او آجر می سازد، در مزارع کار می کند، خانه بنا می کند و غیره. حتی گاهی به کار خود دلبستگی نشان می دهد و می کوشد آن را بهتر و سریع تر از رفقای خود به انجام رساند. ولی اگر او محکوم شود که آب را از ظرفی توی ظرف دیگر بریزد و سپس باز از آن ظرف در ظرف دیگر بریزد و یا این که شن را در هاون بکوبد و یا یک مقدار خاک به عقب و جلو ببرد، من یقین دارم در این صورت یا او در عرض چند روز انتحار خواهد کرد و یا این که یکی از رفقای خود راخواهد کشت تا فوراً از این ننگ و زبونی نجات یابد".
مردی به نام اوه...برچسب : نویسنده : hphossein بازدید : 126